همه با افتخار معلول هستند، معلولین، سرافکنده و محروم
سید عارف صابری
کارشناس ارشد مدیریت امور فرهنگی
وقتی میگویی «معلول» گمانت بر آن است که کسی است روی یک تشک مواج، یا نشسته بر یک ویلچیر، یا با عصایی سفید در دست یا نهایت کسی است با ظاهری عادی که ساکت
به دهان تو چشم دوخته تا از میان حرکت دو لبهایت چیزی درک کند.
اگر آنچه را که تو معلول میپنداری در نظر بگیریم و تنها با یک تصور ساده نقص ظاهری او را از ذهنمان پاک کنیم، میبینیم که به سادگی او از روی ویلچیر بلند میشود،
بدون نیاز به عصای سفید راه میرود و همانند دیگر افراد جامعه با تو سخن میگوید، آنوقت تو دیگر نمیتوانی میان او با دیگر افراد جامعه تفاوتی قائل شوی و او
را نیز همچون دیگر افراد جامعه انسانی کامل با تمامی حقوق انسانی و اجتماعی میبینی و همانند دیگر افراد جامعه به او و شخصیت اجتماعی او احترام میگذاری.
ولی حالا چرا او بر یک صندلی چرخدار نشسته است، یا با عصایی سفید در خیابان راه میرود یا با کمک سمعک و دستهایش سعی دارد با تو سخن بگوید؟
علت آن است که او به هر دلیلی ـ اکتسابی یا مادرزادی، سانحه یا بیماری ـ تنها نمیتواند برروی پاهایش بایستد، ولی چون هیچ تفاوت دیگری با دیگران ندارد، سعی
میکند تا با نشستن بر صندلی چرخدار یا زیر بغل گذاشتن عصایی فلزی، محدودیت خود را جبران کند تا همچون دیگر افراد جامعه به زندگی فردی و اجتماعی خود ادامه دهد،
یا آنکه به هر دلیلی تنها چشمهایش نمیبیند و برای رفع این محدودیت خود سعی میکند تا با در دست گرفتن عصایی سفید یا گوشی و کامپیوتری گویا از این محدودیت
خود بگذرد و همچون دیگر افراد جامعه به زندگی فردی و اجتماعی خود ادامه دهد، یا آنکه با گذاشتن یک سمعک یا فراگیری زبان اشاره یا نوشتن منظور خود بر صفحه کاغذ
از این محدودیت شنیداری خودش عبور کند و همانند دیگر افراد جامعه به زندگی و فعالیت اجتماعی خود ادامه دهد.
پس چیزی که معلول را بر روی صندلی چرخدار مینشاند یا عصایی به دست او میدهد صرفا یک محدودیت است و نه سقوط از ارزشها و خصلتهای انسانی، و آنچه وی را وادار
میسازد تا با استفاده از ابزارهایی این محدودیت خود را پشت سر بگذارد، دقیقا همین انسانیت و نیاز به زندگی انسانی او است.
با نگاهی دقیق به زندگی همه شهروندان، در تمامی طبقات اجتماعی و همه مسؤولیتها و همه سنین، میبینیم که بیشتر آنها یا به صورتی دائمی یا دست کم به صورت موقتی
دچار محدودیتهایی برای انجام کارهای روزمره خود هستند و برای رفع این محدودیتها از موقعیتها، شرایط یا ابزارهای خاصی استفاده میکنند؛ از فردی که به دلیل
کوتاهی قد، بدون چهارپایه امکان استفاده از طبقات بالایی قفسههای مغازه یا کابینتهای آشپزخانه را ندارد تا کسانی که به دلیل اضافه وزن یا درد زانو سعی دارند
خانهای در طبقات پایین و بدون پله اجاره کنند، از پدر و مادرهای جوانی که با وجود قد و قامت سالم خود به دلیل خستگی قادر به بغل کردن کودک خود نیستند و از
آغوش استفاده میکنند تا کسانی که در فروشگاههای بزرگ برای خرید از سبد چرخدار استفاده میکنند، از کسانی که برای بلندتر جلوه دادن قد خود، کفشهای پاشنه مخفی
میپوشند تا خانمهایی که به دلیل حساسیت پوست خود برای جلوگیری از سوختگی پوست صورت از کرم ضد آفتاب یا نقاب استفاده میکنند، از کسانی که به دلیل چاقی قادر
به استفاده از برخی لباسهای مورد علاقه خود نیستند و بالاجبار گن لاغری میپوشند تا کسانی که به دلیل لاغری بیش از حد، در انتخاب لباس محدود هستند و برای رفع
این محدودیت از ابرهای زیر لباس استفاده میکنند، و بالاخره همه مردمی که به نحوی برای انجام کارهای خود یا رفع یک مشکل از ابزار یا وسیلهای خاص استفاده میکنند
یا همه مردمی که به دلیل دوری از مقصد خود، برای به موقع به سر کار رسیدن با خودرو به محل کار میروند، همه و همه به نوعی دارای یک نوع محدودیت هستند، محدودیتی
که به طور دائمی یا مقطعی، مشکل یا اختلالی در زندگی روزمره یا فعالیتهای تخصصی آنها ایجاد میکند و برای رفع این مشکل از تدابیر یا ابزارهایی خاص استفاده
میکنند تا وقفهای در زندگی فردی یا اجتماعی آنها ایجاد نشود، ولی نه تنها هرگز کسی آنها را به دلیل محدودیتی که دارند سرزنش نمیکند، تحقیر نمیکند و از حقوق
فردی یا اجتماعی محروم نمیسازد، بلکه بیشتر آنها وسایل و ابزارهای خودشان را با افتخار به دیگران نشان می دهند و نسبت به آن فخر میفروشند و آن را نشانهای
از رشدیافتگی اجتماعی و حتی طبقه اجتماعی بالاتر خود میدانند.
معلولین جامعه و درواقع کسانی که جامعه نام معلول و ناتوان بر آنها نهاده است نیز کسانی جز شهروندان عادی نیستند که محدودیتی شدیدتر از افراد عادی دارند، محدودیتی
جسمی که برای رفع آن محدودیت نیاز به وسایل، شرایط و ابزارهایی تخصصیتر دارند، ولی به لحاظ نیازهای روحی، جسمی، شخصیتی، اجتماعی، موقعیتی، احساسی و غیره همانند
دیگر شهروندان هستند و در یک کلام انسان هستند و باید با آنها به چشم یک انسان دارای فکر، دارای اندیشه، دارای شخصیت و دارای حق حیات و رفاه اجتماعی نگاه کرد،
ولی جامعه متجدد ایران به جای آنکه به ظرفیتهای انسانی آنها بیاندیشد و دیگر قابلیتهای خدادادی آنها را در نظر بگیرد و در فکر احقاق حقوق شهروندی، انسانی،
فردی و اجتماعی آنها باشد، یکسره آنها را نادیده گرفته و به واسطه همین محدودیت ناخواسته آنها، ایشان را از بسیاری از حقوق اجتماعی خود محروم کرده و همانند
شهروند درجه دوم با او برخورد میکند.
از جمله نمودهای بارز نگاه درجه دومی به این شهروندان در جامعه ایرانی، میتوان به مشکلات اقتصادی آنها و عدم تمایل مشاغل خصوصی در به کارگیری آنها به عنوان
نیروی کار یا رد صلاحیت آنها در گزینشهای استخدامی دوایر دولتی و همچنین بیرغبتی خانوادهها برای ازدواج فرزندانشان با این افراد دانست و همچنین میتوان به
گریز مصرانه سازمان صدا و سیما به عنوان یک رسانه ملی از هرگونه اطلاع رسانی، آموزش و برنامه سازی در خصوص معلولان اشاره کرد که نه تنها بر ناآگاهی مردم از
جنبههای انسانی قشر معلول جامعه میکاهد بلکه به عنوان یک عامل تقویت کننده بر سطح نازل زندگی اجتماعی این افراد دامن می زند و این نگاه درجه دوم تمامی نهادهای
جامعه ایرانی، اکثریت جمعیت معلولان را با وجود پتانسیلهای بالای فکری و کاری، در کنج خانهها به عزلت میکشاند و سرنوشتی جز تحقیر و تحمل را برای آنها رقم
نمیزند.
ولی قبل از رفتار مخرب سازمان صدا و سیما در کنار سکوت و بیتوجهی دیگر رسانههای خصوصی، نقش سازمان بهزیستی در تقویت یا حداقل عدم کاهش این نگاه درجه دومی
بسیار پررنگ است. سازمانی که به عنوان متولی ساماندهی امور معلولان نه تنها خدماتی در خور شأن و شخصیت و جایگاه انسانی و اجتماعی آنها ارائه نمی کند، بلکه همواره
با تأمین حداقل سطح نیازهای ایشان، آنها را همواره در درجات پایین از اهمیت جامعه قرار میدهد و چرخه فرهنگی مرتبط با این قشر را در دوری خود افزا قرار داده
و فرهنگ معلول ستمی را تقویت میکند. فرهنگی که هرگونه کمبود و کاستی در زندگی معلولان را توجیه شده و منطقی میداند، آن هم تنها به دلیل محدودیتی خدادادی،
اکتسابی و ناخواسته. محدودیتی همانند دیگر شهروندان که این روزها در نازلترین سطح با آن دست به گریبان هستند و گاه به آن افتخار نیز میکنند.
منبع روزنامه اصفهان امروز و خبرگزاری تسنیم