غزلی از حافظ الی یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها که÷÷عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها مرا در منزل جانان چه …

غزلی از حافظ ادامه مطلب »

هزار جهد بکردم که سِرِ عشق بپوشم, نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم. به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم, شمایل تو بدیدم نه عقل ماندُ نه هوشم. حکایتی ز دهانت به گوشِ جان آمد, دگر …

غزلی از سعدی ادامه مطلب »

  از زندگانیم، گِله دارد جوانیم شرمنده‌ی جوانی از این زندگانیم دارم هوای صحبت یاران رفـــــــــته را یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم گوش زمین به ناله‌ی من نیست آشنا مـــــــن طایر شکسته پَر آسمانیم گیرم که آب …

شهریار ادامه مطلب »