باب دهم در مناجات و ختم کتاب حکایت ********* بیا تا برآریم دستی ز دل که نتوان برآورد فردا ز گل به فصل خزان در نبینی درخت که بی برگ ماند ز سرمای سخت برآرد تهی دستهای نیاز ز رحمت …

۱۱ حکایت از باب دهم بوستان سعدی ادامه مطلب »

باب نهم در توبه و راه صواب حکایت ********* الا ای که عمرت به هفتاد رفت مگر خفته بودی که بر باد رفت؟ > همه برگ بودن همی ساختی به تدبیر رفتن نپرداختی قیامت که بازار مینو نهند منازل به …

۲۳ حکایت از باب نهم بوستان سعدی ادامه مطلب »

باب هشتم در شکر بر عافیت حکایت ********* نفس می نیارم زد از شکر دوست که شکری ندانم که در خورد اوست عطائی است هر موی از او بر تنم چگونه به هر موی شکری کنم؟ ستایش خداوند بخشنده را …

۱۳ حکایت از باب هشتم بوستان سعدی ادامه مطلب »

باب سوم در عشق و مستی و شور ********** خوشا وقت شوریدگان غمش اگر زخم بینند و گر مرهمش گدایانی از پادشاهی نفور به امیدش اندر گدایی صبور دمادم شراب الم در کشند وگر تلخ بینند دم در کشند بلای …

۲۸ حکایت از باب سوم بوستان سعدی ادامه مطلب »

باب دوم در احسان حکایت اگر هوشمندی به معنی گرای که معنی بماند ز صورت بجای که را دانش وجود و تقوی نبود به صورت درش هیچ معنی نبود کسی خسبد آسوده در زیر گل که خسبند از او مردم …

۲۷ حکایت از باب دوم بوستان سعدی ادامه مطلب »

در عدل و تدبیر و رای حکایت ********** شنیدم که در وقت نزع روان به هرمز چنین گفت نوشیروان که خاطر نگهدار درویش باش نه در بند آسایش خویش باش نیاساید اندر دیار تو کس چو آسایش خویش جویی و …

۵ حکایت از باب اول بوستان سعدی ادامه مطلب »

ابو محمّد مُشرف الدین مُصلح بن عبدالله بن مشرّف متخلص به سعدی (زاده ۶۰۶-درگذشت ۶۹۰ هجری قَمَری) شاعر و نویسندۀ پارسی گوی ایرانی است. اهل ادب به او لقب استادِ سخن، پادشاهِ سخن، شیخِ اجلّ و حتی به طور مطلق، …

یکم اردیبهشت، روز سعدی ادامه مطلب »