باب چهارم در تواضع ********** ********** ز خاک آفریدت خداوند پاک پس ای بنده افتادگی کن چو خاک حریص و جهان سوز و سرکش مباش ز خاک آفریدندت، آتش مباش چو گردن کشید آتش هولناک به بیچارگی تن بینداخت خاک …

۳۱ حکایت از باب چهارم بوستان سعدی ادامه مطلب »

باب سوم در عشق و مستی و شور ********** خوشا وقت شوریدگان غمش اگر زخم بینند و گر مرهمش گدایانی از پادشاهی نفور به امیدش اندر گدایی صبور دمادم شراب الم در کشند وگر تلخ بینند دم در کشند بلای …

۲۸ حکایت از باب سوم بوستان سعدی ادامه مطلب »

باب دوم در احسان حکایت اگر هوشمندی به معنی گرای که معنی بماند ز صورت بجای که را دانش وجود و تقوی نبود به صورت درش هیچ معنی نبود کسی خسبد آسوده در زیر گل که خسبند از او مردم …

۲۷ حکایت از باب دوم بوستان سعدی ادامه مطلب »

در عدل و تدبیر و رای حکایت ********** شنیدم که در وقت نزع روان به هرمز چنین گفت نوشیروان که خاطر نگهدار درویش باش نه در بند آسایش خویش باش نیاساید اندر دیار تو کس چو آسایش خویش جویی و …

۵ حکایت از باب اول بوستان سعدی ادامه مطلب »

سرآغاز ********* به نام خداوند جان آفرین حکیم سخن در زبان آفرین خداوند بخشندۀ دستگیر کریم خطا بخش پوزش پذیر عزیزی که هر کس درش سر بتافت به هر در که شد هیچ عزت نیافت سر پادشاهان گردن فراز به …

سرآغاز بوستان سعدی ادامه مطلب »

ابو محمّد مُشرف الدین مُصلح بن عبدالله بن مشرّف متخلص به سعدی (زاده ۶۰۶-درگذشت ۶۹۰ هجری قَمَری) شاعر و نویسندۀ پارسی گوی ایرانی است. اهل ادب به او لقب استادِ سخن، پادشاهِ سخن، شیخِ اجلّ و حتی به طور مطلق، …

یکم اردیبهشت، روز سعدی ادامه مطلب »

از علی آموز اخلاص عمل شیر حق را دان مطهر از دغل در غزا بر پهلوانی دست یافت زود شمشیری بر آورد و شتافت او خدو انداخت در روی علی افتخار هر نبی و هر ولی آن خدو زد بر …

شعر از علی آموز اخلاص عمل ادامه مطلب »

سیر یک روز طعنه زد به پیاز که تو مسکین چقدر بد بویی گفت: از عیب خویش بی‌خبری زآن ره از خلق عیب می‌جویی! گفتن از زشت رویی دگران نشود باعث نکو‌رویی تو گمان می‌کنی که شاخ گلی به صف …

حکایت سیر و پیاز ادامه مطلب »