باب هشتم در شکر بر عافیت حکایت ********* نفس می نیارم زد از شکر دوست که شکری ندانم که در خورد اوست عطائی است هر موی از او بر تنم چگونه به هر موی شکری کنم؟ ستایش خداوند بخشنده را …

۱۳ حکایت از باب هشتم بوستان سعدی ادامه مطلب »