شراب در شعر حافظ
**********
پیاده سازی فایل صوتی
http://www.saberi564.ir
باده، شراب، می و واژههایی هایی که آن مفهوم را برساند از دیرباز، و از زمانی که سپیدۀدم شعر دری که رودکی دهان به ستایش باده گشاده است به ادبیات ایران راه یافت. همۀ شاعران جز ناصر خسرو از آن به وجه شورانگیزی دم زدند. حتی سعدی متشرع و نظامی زاهد که گویند لب بدان نیالوده است. اما در حافظ این موضوع شأن خاصی دارد و محوری است که بسی از لطایف ذوق و ظرایف اندیشۀ حافظ در گِرد آن میگردد.
باده در زبان او به وجههای گوناگون برای بیان مقصودهای مختلف آمده و از این حیث هم از منوچهری، هم از فرخی و هم از خیام در گذشته است.
میتوان گفت باده ستایی از مشخصات سبک حافظ به شمار میرود. گاهی باده در سخن خواجه به معنی لغوی کلمه است. یعنی موضوعیت دارد، آن را میستاید برای این که از آیینۀ دل زنگ غم میزداید. مثل:
اگرنه باده غم دل ز یاد ما ببرد
نهیب حادثه بنیاد ما ز جا بِبَرَد
یا
خشک شد بیخ طرب، راه خرابات کجاست؟
تا در آن آب و هوا نشو ونمایی بکنیم
یا
جایی که تخت و مسند جم میرود به باد
گر غم خوریم خوش نَبوَد، بِه که مِی خوری
اما گاهی باده در مقابل سالوس و ریا قرار میگیرد. یعنی وجه تعبیری است برای طعن به زهدفروشان دنیا طلب و مردم فریب! مثل:
خوش میکنم به بادۀ مشکین مشام جان
کز دلقپوش صومعه بوی ریا شنیدهام
ترسم که صرفهای نَبَرَد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما
یا
ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما
**********
پیاده سازی فایل صوتی
http://www.saberi564.ir
**********
شراب خورده و خوی کرده میروی به چمن
که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت
****
نخفتهام ز خیالی که میپزد دل من
خمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست
****
ما را ز خیال تو چه پروای شراب است
خم گو سر خود گیر که خمخانه خراب است
****
چون نقش غم ز دور ببینی شراب خواه
تشخیص کردهایم و مداوا مقرر است
****
****
دی وعده داد وصلم و در سر شراب داشت
امروز تا چه گوید و بازش چه در سر است
****
زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست
تا در میانه خواسته کردگار چیست
****
غلام نرگس جماش آن سهی سروم
که از شراب غرورش به کس نگاهی نیست
****
کنون که میدمد از بوستان نسیم بهشت
من و شراب فرح بخش و یار حورسرشت
حافظ شراب و شاهد و رندی نه وضع توست
فی الجمله میکنی و فرو میگذارمت
****
بده ساقی شراب ارغوانی
به یاد نرگس جادوی فرخ
****
دی پیر می فروش که ذکرش به خیر باد
گفتا شراب نوش و غم دل ببر ز یاد
****
شراب و عیش نهان چیست کار بیبنیاد
زدیم بر صف رندان و هر چه بادا باد
****
برو معالجه خود کن ای نصیحتگو
شراب و شاهد شیرین که را زیانی داد
****
من و انکار شراب این چه حکایت باشد
غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد
****
دلق و سجاده حافظ ببرد باده فروش
گر شرابش ز کف ساقی مه وش باشد
****
بیا ای شیخ و از خمخانه ما
شرابی خور که در کوثر نباشد
****
شرابی بی خمارم بخش یا رب
که با وی هیچ درد سر نباشد
****
شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقی
دلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد
****
کرشمه تو شرابی به عاشقان پیمود
که علم بیخبر افتاد و عقل بیحس شد
****
گفتم شراب و خرقه نه آیین مذهب است
گفت این عمل به مذهب پیر مغان کنند
****
شراب بیغش و ساقی خوش دو دام رهند
که زیرکان جهان از کمندشان نرهند
****
یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود
و از لب ساقی شرابم در مذاق افتاده بود
****
چهل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت
تدبیر ما به دست شراب دوساله بود
****
دی عزیزی گفت حافظ میخورد پنهان شراب
ای عزیز من نه عیب آن به که پنهانی بود
****
به دور گل منشین بی شراب و شاهد و چنگ
که همچو روز بقا هفتهای بود معدود
****
ز دست شاهد نازک عذار عیسی دم
شراب نوش و رها کن حدیث عاد و ثمود
****
شب شراب خرابم کند به بیداری
وگر به روز شکایت کنم به خواب رود
****
حباب را چو فتد باد نخوت اندر سر
کلاه داریش اندر سر شراب رود
****
صفیر مرغ برآمد بط شراب کجاست
فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشید
****
جز نقد جان به دست ندارم شراب کو
کان نیز بر کرشمه ساقی کنم نثار
****
ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود
تسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوار
****
زاهد اگر به حور و قصور است امیدوار
ما را شرابخانه قصور است و یار حور
****
جز فلاطون خم نشین شراب
سر حکمت به ما که گوید باز
****
بیا و کشتی ما در شط شراب انداز
خروش و ولوله در جان شیخ و شاب انداز
مرا به کشتی باده درافکن ای ساقی
که گفتهاند نکویی کن و در آب انداز
****
مهل که روز وفاتم به خاک بسپارند
مرا به میکده بر در خم شراب انداز
****
راهم شراب لعل زد ای میر عاشقان
خون مرا به چاه زنخدان یار بخش
****
شراب تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش
که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
****
شراب خانگی ترس محتسب خورده
به روی یار بنوشیم و بانگ نوشانوش
****
شراب خانگیم بس می مغانه بیار
حریف باده رسید ای رفیق توبه وداع
خدای را به میام شست و شوی خرقه کنید
که من نمیشنوم بوی خیر از این اوضاع
****
اگر شراب خوری جرعهای فشان بر خاک
از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک
****
به وقت گل شدم از توبه شراب خجل
که کس مباد ز کردار ناصواب خجل
****
عشقبازی و جوانی و شراب لعل فام
مجلس انس و حریف همدم و شرب مدام
****
مرا که نیست ره و رسم لقمه پرهیزی
چرا ملامت رند شرابخواره کنم
****
شراب تلخ صوفی سوز بنیادم بخواهد برد
لبم بر لب نه ای ساقی و بستان جان شیرینم
****
شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم
نسیم عطرگردان را شکر در مجمر اندازیم
****
میکشیم از قدح لاله شرابی موهوم
چشم بد دور که بی مطرب و می مدهوشیم
****
بوی بنفشه بشنو و زلف نگار گیر
بنگر به رنگ لاله و عزم شراب کن
****
صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را ز جام باده گلگون خراب کن
خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد
گر برگ عیش میطلبی ترک خواب کن
روزی که چرخ از گل ما کوزهها کند
زنهار کاسه سر ما پر شراب کن
ما مرد زهد و توبه و طامات نیستیم
با ما به جام باده صافی خطاب کن
کار صواب باده پرستیست حافظا
برخیز و عزم جزم به کار صواب کن
****
شراب لعل کش و روی مه جبینان بین
خلاف مذهب آنان جمال اینان بین
****
شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر
کاین سر پر هوس شود خاک در سرای تو
****
سلام کردم و با من به روی خندان گفت
که ای خمار کش مفلس شراب زده
****
گفت حافظ دگرت خرقه شراب آلودهست
مگر از مذهب این طایفه بازآمدهای
****
دوش رفتم به در میکده خواب آلوده
خرقه تردامن و سجاده شراب آلوده
****
فردا شراب کوثر و حور از برای ماست
و امروز نیز ساقی مه روی و جام می
****
شراب لعل کش و روی مه جبینان بین
خلاف مذهب آنان جمال اینان بین
****
سخا نماند سخن طی کنم شراب کجاست
بده به شادی روح و روان حاتم طی
****
مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی
پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی
وصف رخ چو ماهش در پرده راست ناید
مطرب بزن نوایی ساقی بده شرابی
****
از فریب نرگس مخمور و لعل می پرست
حافظ خلوت نشین را در شراب انداختی
****
از چار چیز مگذر گر عاقلی و زیرک
امن و شراب بیغش معشوق و جای خالی
****
این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی
وین دفتر بیمعنی غرق می ناب اولی
تا بی سر و پا باشد اوضاع فلک زین دست
در سر هوس ساقی در دست شراب اولی
****
اگر این شراب خام است اگر آن حریف پخته
به هزار بار بهتر ز هزار پخته خامی
****
نوش کن جام شراب یک منی
تا بدان بیخ غم از دل برکنی
****
دل گشاده دار چون جام شراب
سر گرفته چند چون خم دنی
****
سحرگه ره روی در سرزمینی
همیگفت این معما با قرینی
که ای صوفی شراب آن گه شود صاف
که در شیشه برآرد اربعینی
**********
پیاده سازی فایل صوتی
http://www.saberi564.ir