عاشورا در ادبیات شاعران

حماسۀ کربلا در قالب شعر
ادبیات در هر سرزمین با در نظر گرفتن اقلیم و بافت اجتماعی و ساختاری هر جامعهای بیشک به عنوان آیینه افکار، باورها و گرایشهای آن قوم و زبان گویای هنر و اندیشه آن سرزمین مطرح است.

از میان گونههای رایج ادبیات، زبان شعر صریح ترین، خوش لهجهترین و خوش آهنگترین و ماندگارترین حضور ادبی را در بطن و ذهن مردم هر کشوری دارا است. حضور شعر در بافت ذهنی مردم، نشانه بارزی از حضور مداوم و بیواسطه ادبیات، در ساختار زندگی فردی، اجتماعی آنها است. ادبیات هر ملتی جدای از ادبیات سایر ملتهاست و صد البته با حفظ اصالت خود و در عین حال در کنار هم ادبیات جهان را میسازند. عاشقانههای هر ملت عموماً برخواسته از عمق دلبستگیهای آن قوم است و ممکن است ماهوی با دلبستگیهای سایر ملتها فرق داشته باشد. همین وجه ممیز درباره تعلیمیات، اجتماعیات، عرفانیات و مراثی هر ملتی قابل تعریف است.
ورود حماسۀ کربلا به حیطۀ شعر، یقیناً یکی از عوامل ماندگاری و پایایی نهضت عاشوراست. چرا که حضور پر رنگ شعر در روایت ماجرا و قالب نافذ مرثیه در سوگ داشت ماجرا از سویی پیوند دهندۀ میان عواطف و دلهای سوخته و حقیقت ماجرای ظهر عاشوراست و از سوی دیگر به نوبه خود باعث غنا و اعتلای اشعار و مراثی است.

ادبیات عاشورایی، از غنیترین و حماسیترین ذخایر فکری و احساسی شیعی است و برخی از شاعران نیز تمامی شهرت خویش را مدیون همین ذخیره فکری-احساسی شیعیان می دانند.
مشخصترین ایشان محتشم کاشانیست که با به تصویر کشیدن و توصیف واقعه عاشورا و سرایش ترکیب بند معروف «باز این چه شورش است…» امروزه معروفترین شاعر شعر عاشورایی از ابتدا تا زمان حال است.

از سوی دیگر شاعران شیعی پرداختن به واقعه عاشورا را بر خود فرض میدانند و این جدای از محبت حضرت سیدالشهدا، یقیناً ریشه در تأیید و تشویق و سفارش حضرات ائمه معصومین در به تصویر کشیدن و احیاء همیشگی ظلمی که به ناحق بر امامشان رفته و مظلومیت حضرت حسین دارد. راویان شیعی نمونههای زیادی از این سفارشات و روایات حضرات معصومین را در این مهم نقل کردهاند که ما در اینجا به ذکر یک نمونه آن بسنده میکنیم. شیخ طوسی
در کتاب رجال صفحه ۲۸۹ از امام صادق (ع) نقل میکند که فرمودند :” ما من احد قال فی الحسین شعراً فبکی و ابکی به الا اوجب الله تعالی له الجنه و غفرله . هیچ
کس نیست که درباره امام حسین (ع) شعری بگوید و بگرید و بگریاند، مگر آن که خداوند جل جلاله بهشت را بر او واجب کند و او را بیامرزد. ”

مراثی و اشعار عاشورایی عموماً از دیدگاه درون مایه و ساختاری به دو دستۀ مشخص قابل تقسیم هستند، دسته اول با پرداختن به جنبه تاریخی ؛ روحی و عاطفی ماجرا با
سرایش سوزناکترین مراثی ظهر عاشورا، عواطف خویش را مصروف سوگوارهنگاری و مقتلنگاری منظوم کردهاند و خواننده را با دریای مواجی از عواطف غلیان کرده و داغدار
و مصیبت زده باقی میگذارند که اینگونه مراثی بیشتر و نه صد در صد در میان اشعار متقدمین شایعتر است که البته استثنائاتی هم دارند.

دستۀ اول گروهیاند که کاربردیتر، اجتماعیتر و حماسیتر عمل میکنند و حتی با نگاهی منتقدانه به نقد نگاه صرفاً سوگوارانه و گریهآمیز به واقعه میپردازند. اینان یقیناً با در نظر گرفتن ظلم ناحق و مظلومیت حضرت حسین (ع) ماجرا را بیشتر از زاویه ظلم ستیزی, حرکت مصلحانه و انقلابی حضرت و در نهایت عاقبت کار مینگرند.
این زاویه که بیشتر در میان شعرای متأخر دیده میشود تمام تلاش خود را میکند ورای به شعر کشیدن” در کربلا چه شد؟” به” چرایی رخ دادن ماجرا” یا” چرایی شدن، حادثه کربلا” بپردازد و شعر خود را با اهرم واقعه کربلا به مانیفستی برای حرکتهای انقلابی و ظلم ستیزی تبدیل کند. چرا که شاعر از همین منظر است که به واقعه می نگرد.

در نگاه دسته دوم شعر عاشورایی در واقع به موتور محرکی برای مبارزه و قد علم کردن در برابر هر ظالمی و دفاع از هر مظلومی و به غلیان کشیدن حس ایثار و دفاع از حقیقت و روحیه مبارزه و حتی نقد یاران نیمه راه تبدیل میشود. به این نمونه دقت کنید :

ما در ره عشق نقض پیمان نکنیم
گر جان طلبد دریغ از جان نکنیم

دنیا اگر از یزید لبریز شود
ما پشت به سالار شهیدان نکنیم

(مرحوم سید حسن حسینی)!

حضور امام حسین و قیام عاشورا بعنوان یکی از فاکتورهای اصلی شعر آئینی و مذهبی و شیعی فارسی و عربی دارای پیشینۀ طولانیست و شاعران بسیاری از هر دو زبان،
شعر شیعی و مشخصا شعر عاشورایی دارند که برخی از ایشان در زبان عربی عبارتند از: دعبل خزایی که حضرت امام رضا علیه آلاف تحیه و ثنا او را سفارش و فرمان به سرایش شعر برای حضرت حسین سلامالله فرمود. روایت حضرت رضا در بسیاری از کتب سقه شیعی موجود است به عنوان مثال ما به نقل روایت از کتاب جامعالاحادیثالشیعه جلد ۱۲ صفحه ۵۶۷ بسنده میکنیم. حضرت به دعبل میفرمایند :” یـا دِعـْبـِلُ! اِرثِ الحـسـیـن (ع) فـَاَنـْتَ نـاصـِرُنـا و مـا دِحـُنا ما دُمْتَ حَیّاً، فَلا تُقَصِّر
عَنْ نَصْرنا مَا اسْتَطَعْتَ /ای دعبل ! برای حسین بن علی مرثیه بگو، چرا که تو تا زندهای، یاور ما و ستایشگر مایی. پس از یاری ما کوتاهی نکن. ”

از سایر شاعران عرب میتوان به ابن رومی، ابوفراس همدانی، ابن عباد، مهیار دیلمی ؛ سید رضی و سید مرتضی اشاره کرد. از میان شاعران گذشته فارسی که موضوع بحث
این مقالهاند میتوان از رودکـی سـمـرقـنـدی (متولّد ۳۲۹ ه. ق)، ابوالحسن شهید بلخی (متولّد ۳۲۵ ه. ق)، ابو طـیـّب مـحـمـّد مُصعبی (سده چهارم)، ابوشکور
بلخی (سده چهارم)، ابومنصور محمّد دقیقی (مـتـولّد ۳۶۸ ه. ق)، ابـوبـکـر مـحـمـّد خسروی (سده چهارم)، حکیم ابوالقاسم فردوسی (۳۲۹ ـ ۴۱۱)، مـحـمـّد عبده (متوفّی
۴۸۳ ه. ق)، ابوالحسن علی فرّخی سیستانی (متوفّی ۴۲۹ ه. ق) عـنـصـری (مـتـولّد ۴۳۱ ه. ق)، ابـو نـظـر عـسـجـدی مـروزی (اوایـل سـده پـنـجـم)، مـسـعـود غـزنـوی
(نـیـمـه اوّل سـده پـنـجـم)، عـیـّوقـی (نـیـمـه اوّل سده پنجم)، ابو سعید ابوالخیر میهنهای (۳۵۷ ـ ۴۴۰)، فخرالدّین اسعد گرگانی (نـیـمـه اوّل سـده پـنـجـم)،
بـابـا طـاهـر عـریـان (متوفّی ۴۱۰ ه. ق)، حکیم ناصرخسرو قـبـادیـانـی (۳۹۴ ـ ۴۸۱)، حـکـیـم سـنائی غزنوی (سده پنجم و ششم)، عبدالواسع جبلّی (مـتـوفـّی ۵۵۵
ه. ق)، بـدرالدّیـن قوامی رازی (سده ششم)، سوزنی سمرقندی (متوفّی ۵۶۲ ه. ق)، رشیدالدّین وطواط (متوفّی ۵۷۳ ه. ق)، اثیرالدّین اخسیکتی (متوفّی ۵۷۷ ه. ق)،
اوحـدالدّین محمّد انوری (متوفّی ۵۸۳ ه. ق)، حکیم نظامی گنجوی (متوفّی ۶۱۴ ه. ق)، حـکیم خاقانی شروانی (متوفّی ۵۹۵ ه. ق)

عطّار نیشابوری (متوفّی ۶۲۷ ه. ق)، کـمـال الدّیـن اسـمـاعـیـل اصـفـهـانـی (مـقـتـول بـه سـال ۶۳۵ ه. ق)، جمال الدّین عبدالرّزاق اصفهانی (سده هفتم)، شیخ
فخرالدّین عراقی (۶۸۸ ـ ۶۱۰)، سیف فرغانی (سده هفتم و هشتم)، امیر خسرو دهـلوی (۶۵۱ ـ ۷۲۵)، جـلال الدّیـن مـحـمـّد مـولوی (مـتوفّی ۶۷۲ ه. ق)، رکن الدّین
اوحدی مـراغـهای (سـده هـشـتـم) کـمـال الدّیـن مـحـمـود خـواجـوی کـرمانی (۶۸۹ ـ ۷۵۳)، ابن یمین فـریـومـدی (۶۸۵ ـ به)، جـمـال الدّیـن سلمان ساوجی (متوفّی
۷۷۸ ه. ق)، شمسالدین مـحـمـّد حـافـظ شـیـرازی (مـتـوفـّی ۷۹۱ ه. ق)، نـعـمه اللّه ولی (۷۳۰ ـ ۸۳۴)، ابن حسام خوسفی (متوفّی ۸۷۵ ه. ق)و نورالدّین عبدالرّحمن
جامی (۸۱۷ ـ ۸۹۸) محتشم کاشانی (متوفی ۹۹۶ه.ق)صائب تبریزی (متوفی ۱۰۸۱ه.ق) و بسیاری از شاعران دیگر که به خاطر اطاله مطلب از ذکر نام و نمونه اشعارشان در این
مجال کوتاه خودداری میکنیم, اما حقشان در گسترش ادبیات عاشورایی کاملاً شناخته شده و محفوظ است و اجرشان معلوم.

از سه قرن اولیه شعر فارسی, شعری را که به صراحت درباره قیام عاشورا و شخص امام باشد نمیتوانیم استخراج کنیم و این به این خاطر است که شاعران به خاطر وجود حکومتهای ظالم و عموماً دشمن اهل بیت بیشتر از ترس جان در حالت تقیه بودند و یا با تمام ارادتشان به ساحت حضرت حسین ابداً شعری نسرودند یا بر سنت تقیه اشارات مستقیمی بر حضرت یا حادثه ابداً ندارند.

متأسفانه تا اوایل سده چهارم حتّی اجازه عزاداری عمومی در سوگ سالار شهیدان و سایر شـهـدای کـربـلا بـه شیعیان داده نمیشد و به خاطر حاکمیّت فرمانروایان سنّی
مذهب در جـای جـای ایـران و سـخـتـگـیـری هـای مـتـعصّبانه آنان و در تقیّه به سر بردن شیعیان, شـعـرای شـیـعـی مذهب از بیم جان، سکوت میکنند. به همین دلیل
از پیشینه شعر عاشورا در سه سده آغازین هجری نمیتـوان مـطـلبـی ارایـه کـرد. ولی بـا روی کـار آمـدن سـلسـله آل بـویـه خـصـوصـاً ایـّام حکمرانی معزّالدّوله
احمد بن بویه ۳۲۰ ـ ۳۵۶ بر عراق و خـوزسـتـان و فارس و کرمان. به خاطر ارادت دیرپای این دودمان ایرانی نـژاد بـه اهل بیت، سـیـاسـت کارگزاران حکومتی در ایران
به نفع شیعه رقم خورد و با رواج تـدریـجـی مـذهـب تـشـیـّع، ادب عـاشـورا نـیـز از نـیـمـه دوّم سـده چـهارم به تدریج فصل ممتازی از تاریخ ادبیّات ایران را
به خود اختصاص داد.

بـراسـاس مدارک متقن تاریخی، معزّالدّوله دیلمی فرمان داد تا برای اوّلین بار در روز عاشورای سال ۳۵۲ ه. ق مراسم عزاداری حسینی به صورت آشـکـار و عزاداری عمومی و فراگیر در ایالات تحت سیطره او انجام شود. وی در روز عـاشـورای سال ۳۵۲ ه. ق خود موی پریشان سـاخت و بـر سـر و صـورت زنان، بر قـتـل حسین بن
علی (ع) شیون کرد و مردم را نیز امر به این مهم کرد. این اوّلین بار بود که در ملأ عام در بغداد بر مصیبت شهادت حسین بن علی (ع) نوحه کردند و این سنت دیلمیان
شصت سال دوام داشت تا اینکه از زمـان سـلجـوقـیـان ۷۰۰ ـ ۴۲۹ سوگواری بـرای خـانـدان رسـول اکـرم (ص) و خاصه حضرت سیدالشهدا عـمـومـی شد. در این زمان و پس از این زمان است که سنت تقیه از میان شاعران شیعی برداشته میشود و ایشان می توانند بدون تقیه و ترس و جان از مصیبت بزرگ کربلا اشعارشان را بسرایند.


به ظن قریب به یقین ابـوالحـسـن مـجـدالدّیـن کـسائی مَرْوزی متولّد ۳۴۱ ه. ق، یعنی سالیانی چند پس از اتمام دوران تقیه و در عصر دیالمه، نخستین شاعر فارسی
زبان شیعی باشد که سوگ سروده او در مراثی حضرت سیدالشهدا و اصحاب ظهر عاشورا به صورت شعر مکتوب به ثبت رسیده است. از این روی او را آغازگر این حرکت در
شعر فارسی میدانند. هر چند این شعر کسایی از پختگی و ساختارمندی و غنای مفهومی مقبولی برخوردار نیست اما به نوبه خود به خاطر بحث همین اولین بودن در خور توجه و تحسین است. به ابیاتی از مرثیه او دقت کنید:

باد صبا درآمد فردوس گشت، صحرا,
آراست بوستان را، نیسان به فرش دیبا.

دست از جهان بشویم، عزّ و شرف نجویم
مدح و غزل نگویم، مقتل کنم تقاضا.

میراث مصطفی را، فرزند مرتضی را,
مقتول کربلا را، تازه کنم تولاّ.

آن میرِ سر بریده، در خاک خوابُنیده

از آب ناچشیده، گشته اسیر غوغا.

تخمِ جهانِ بیبر، اینست و زین فزونتر

کهتر، عدوی مهتر! نادان عدوی دانا.

بر مقتل، ای کسائی! برهان همی نمایی,
گر هم برین بپایی، بیخار گشت خرما.

تا زندهای چنین کن، دلهای ما حزین کن,
پیوسته آفرین کن بر اهل بیت زهرا.

به همین خاطر از میان شاعران مطرح شده بالا، با وجود اتفاق نظر بودن برخی از تذکرهنویسان بر شیعه بودن و یا گرایشات شیعی داشتن تعدادی از نامبردگان بالا دارند
به همان دلیل تقیه در میان آثارشان اشاره مستقیمی به مصیبت شهادت حضرت سیدالشهدا نمییابیم, در عوض با روی کار آمدن ال بویه و برداشتن تقیه, شاعران کوشیدند
تا این خلأ را در اشعار خویش جبران کنند از همین رو سرودن درباره کربلا به طور رسمی, گونهای از مراثی شاعران قرون بعدی شعر فارسی, تبدیل شد و ما در قرون
۶ – ۷ – ۸ که عصر و قرون طلایی ادبیات فارسی است شاهد نمونههای بسیار ارزنده و والایی در زمینه مرثیه شهادت امام حسین و شعر عاشورایی هستیم تا جایی که در زمان
محتشم حوالی قرن ۱۰ محتشم کاشانی آن را به تمامی به اوج خود میرساند و تا امروز همچنان ترکیب بند “باز این چه شورش است” محتشم بر بلندای ادبیات عاشورایی می
درخشد و استوار ایستاده است. در ادامه مقاله به ذکر نمونه اشعار شاعران نامبرده میپردازیم تا حق عنوان مقاله را که” امام حسین و قیام عاشورا در آینۀ شعر
گذشته فارسی” است را به جای آوریم. اشعاری که متأسفانه به دلیل قطع شدن ارتباط مردم با عقبه عظیم شعری – فرهنگی خویش گاهی تا سر حد نابودی و فراموشی جمعی نیز پیش رفتهاند. اما از آنجا که جزیی از وجود فرهنگی ما محسوب میشوند هر چند محجور, باقیاند و برقرار و این شاید از نارساییهای عصر ماشینیسم و زندگیهای مدرن باشد که حتی فرصت نمیکنیم پشت سرمان را نگاه کنیم و به این عقبه عظیم فرهنگی مباهات کنیم. بسیاری از این نمونهها یقیناً جزو قویترین مراثیاند ولی با این وجود هنوز به متن جامعه امروزی راه نیافتهاند و هنوز محجورند. نمونههایی که با وجود قدرتمندی درتر کیبات و سرایششان به نظر نمیآیند و نیامدند. به نمونههایی
که ما از میان حجم بسیار مراثی زبان فارسی خاصه درباره امام حسین انتخاب کردهایم و آوردهایم دقت کنید. دقت و قدرت شعرا را در سرایش خواهید دید. در انتخاب شاعران
هیچ ملاک خاصی مثل ترتیب قرون یا اشهرالشعرا بودن شاعر در عصر خویش مد نظر نبوده و ملاک کار تنها تهیۀ یک جامعه آماری از میان خیل عظیم شاعران فارسی بوده که متأسفانه شعرشان و مراثیشان در رثای حضرت سیدالشهدا کمتر شنیده شده است.

با در نظر گرفتن این پیشفرض به ذکر نمونهها میپردازیم :


سنایی غزنوی

پس از کسـایـی مروزی (متولد ۳۴۱ ه. ق) باید از حکیم سنائی غزنوی شاعر عارف و پرآوازه شـیـعـی سـده پنجم و ششم نام برد، که به این مهم همّت گماشته و دهها بیت از کتاب معروف خود یعنی همان حدیقهالحقیقه و شریعهالطریقه را سوگ سرودههایی در رثای حضرت امام حسین پرداخته است:

پسر مرتضی، امیر حسین
که چنویی نبود، در کونین

اصل و فرعش، همه وفا و صفا
عفو و خشمش، همه سکون و رضا

حبَّذا کربلا و آن تعظیم
کز بهشت آورد به خلق، نسیم

و آن تنِ سر بریده در گل و خاک
و آن عزیزان به تیغ، دلها چاک

و آنچنان ظالمان بد کردار
کرده بر ظلم خویشتن، اصرار

(حدیقه الحدیقه سنائی غزنوی، به تصحیح مدرّس رضوی، ص ۲۶۶).


عمعق بخارایی

او از شاعران معروف قرن ششم و معاصر سلطان سنجر بوده است. وفات وی به سال ۵۴۳ بوده است. او درباره واقعه کربلا سروده است :

به اهل قبله بر از کافران رسید آن ظلم
کز آتش و تف خورشید روی بسته گیاست

سواد ساحت فرغنه بهشت آیین
چو کربلا همه آثار مشهد شهداست

کز آب چشم اسیران و موج خون شهید
نباتهاش تبر و خون و خاکهاش حناست

دیوان عمعق بخارایی, تصحیح مرحوم نفیسی, تهران ۱۳۳۹ صفحه ۸۱٫


ادیب صابر ترمذی

او نیز معاصر سلطان سنجر است و اهل بخارا! او شیعه ۱۲ امامی بوده است. وفات وی به سال ۵۴۶ بوده است. او درباره امام حسین و واقعه کربلا سروده است:

به کربلا چو دهان حسین از او نچشید
همی دهند زبانها یزید را دشنام!

در غزلی نیز:

آن عهد و وفای ما کجا شد
از هر دو دلت چرا جدا شد ؟

دی عادت تو همه وفا بود
امروز چرا همه جفا شد ؟

بر لشگر حسن پادشاهی
چونین شود آنک پادشا شد

تا تو بشدی, بشد قرارم
معلوم نمیشود کجا شد

هجران تو دشت کربلا بود
رو حصه من همه بلا شد

وز خون دو دیده رویم
چون حلق شهید کربلا شد

دیوان ادیب صابر ترمذی, تصحیح محمد علی ناصح, تهران, بیتا!


امیر قوامی رازی

او از شاعران بزرگ ری است ؛ او مداح قوامالملک یمینالدین طغرایی بوده و تخلص خویش را نیز از نام او گرفته است. از میان شاعران زبان فارسی او اولین شاعری ست
که در اشعار خود صراحتاً به شیعه دوازده امامی بودن خویش اعتراف و تصریح نموده است. وفات او به سال ۵۶۰ هجری به ثبت رسیده است. دیوان اشعارش توسط مرحوم میر جلالالدین حسینی ارموی تصحیح و به چاپ رسیده است. او در رثای سید الشهدا اینگونه سروده است:

روز دهم ز ماه محرم به کربلا
ظلمی صریح رفت بر اولاد مصطفی

هرگز مباد روز چو عاشور در جهان
کان روز بود قتل شهیدان کربلا

آن تشنگان آل محمد اسیر وار
بر دشت کربلا به بلا گشته مبتلا

اطفال و عورتان پیمبر برهنه تن
از پرده رضا همه افتاده بر قضا

فرزند مصطفی و جگر گوشه رسول
سر بر سنان و بدن بر سر ملا

عریان بماند پردگیان سرای وحی
مقتول گشته شاه سراپرده عبا

قتل حسین و بردگی اهل بیت او
هست اعتبار و موعظه ما و غیر ما

هر گه کۀ ادم آید از آن سید شهید
عیشم شود منغص و عمرم شود هبا

در آرزوی آب چنوئی بداد جان
لعنت برین جهان به نفرین بیوفا

آن روزها که بود در آن شوم جایگاه
مانده چو مرغ در قفس از خوف بیرجا

با هر کسی همی تلطف حدیث کرد
آن سید کریم نکو خلق خوش لقا

تا آن شبی که روز دگر بود قتل او
میدادشان نوید و همی گفتشان ثنا

گویند کین قدر شب عاشور گفته بود
آمد شب وداع چو تاریک شد هوا

روز دگر چنان که شنیدی مصاف کرد
حاضر شده زپیش و پس اعدا و اولیا

اینها به آب تشنه و ایشان به خونشان
از مهر سیر گشته وز کینه ناشتا

بر قهر خاندان نبودت کشیده تیغ
تا چون کنندشان به جفا سر ز تن جدا

میر و امام شرع حسین علی که بود
خورشید آسمان هدی شاه او صیا

از چپ و راست حمله همی کرد چون پدر
تا بود در تنش نفسی و رگی به جا

خویش و تبار او شده از پیش او شهید
فرد و وحید مانده در ان موضع کربلا

افتاده غلغل ملکوت اندر آسمان
برداشته حجاب افق امر کبریا

بر خلد منقطع شده انفاس حور عین
برعرض مضطرب شده چون جنبش سما

زهرا و مصطفی و علی سوخته ز درد
ماتم سرای ساخته بر سدره منتها

او در میان آن همه تیغ و سنان و تیر
دانی که جان و جگر خون شود مرا ؟

دیوان امیر قوامی رازی تصحیح جلالالدین حسینی ارموی تهران ۱۳۳۴ صفحات ۱۲۵ تا ۱۲۸

این قصیده بلند از این بیت به بعد هم ادامه دارد که ما تا همین جا بسنده کردیم.


رشیدالدین وطواط!

وفات وی را ۵۷۳ ذکر کردهاند. وی درضمن قصیده مدیحهای اینگونه سروده است:

در فوت من مکوش مبادا ز حب فضل
وقت تسحری بود از فوت من ترا

در خون من مشو که به خون شستهام دو رخ
بی تو به حق خون شهیدان کربلا

دیوان رشیدالدین وطواط؛ تصحیح سعید نفیسی, تهران, ۱۳۳۹ صفحه ۸


فلکی شروانی

وفات وی را ۵۷۷ ذکر کردهاند. منقول است که وی تمایلات شیعی شدید داشته و همین امر باعث خشم شروان شاه بر او شده و به همین علت مدتی را در زندان به سر برده، او درضمن قصیدهای که از زندان برای شروان شاه فرستاده اینگونه سروده است:

به نور روضه سید, به خاک مشهد حیدر
به سنگ خانه کعبه, به آب چشمه زمزم

به آب چشم اسیران اهل بیت پیغمبر
به خون پاک شهیدان عشر ماه محرم

دیوان فلکی شروانی ؛ به اهتمام طاهر شهاب, تهران, صفحه ۹ و ۴۷


جمالالدین محمد اصفهانی

وفات او را ۵۸۸ گفتهاند. او پدر کمالالدین اسماعیل معروف است. وی با وجود اینکه حنفی مذهب بوده تمایلاتی هم به سمت شیعه داشته، دلیل بر این مدعا اشعاریست که او در مدح اهل بیت و واقعه کربلا سروده است. از آن جمله میتوان به نمونه زیر اشاره کرد :

او در این ابیات با طعنهای که به آب میزند، اشارهای به لب تشنگی اصحاب کربلا میکند.

پیوسته در حمایت او لشگر بلا
همواره در رعایت او اهل روستا

مقصود جستجوی سکندر به شرق و غرب
مطلوب آرزوی شهیدان کربلا

گاهی دهد به تیغ زبان رونق سخن
گاهی زبان تیغ بدو یا بدان جلا

دیوان جمالالدین محمد اصفهانی؛ تصحیح حسن وحید دستگردی، تهران ۱۳۴۱ صفحه ۲۹۴


ظهیرالدین فاریابی

وفات او را ۵۹۸ گفتهاند. دیوان اشعار او در نهایت حلاوت سخن و ملاحت معناست. محققین و تذکرهنویسان مذهب وی را شیعه اثنی عشری میدانند و شاهد ادعای خویش را هم ابیاتی از او میآورند. وی در آن اشاره به حضرت رضا (ع) کرده و از آنجا که میدانیم بر اساس تقسیمات مذاهب گروهی که به امامت امام رضا استوارند و مؤمن, یقیناً از گستره انشعابات شیعی دورند و امامان را بر اساس نقل رسول دوازدهگانه از امیرالمومنین تا حضرت غایب(عج) میدانند، زیرا آخرین انشعاب در میان شیعیان بر سر جانشینی امام صادق (ع) بود که اسماعیلیه معتقدند بعد از ایشان اسماعیل فرزند بزرگ امام صادق، امام بعدی است. حال آنکه اسماعیل در زمان حیات امام صادق (ع) از دنیا رفته بود. همه این شواهد تأیید میکند که او را شیعه ۱۲ امامی بدانیم. ابیات ذیل بخشی از اشعار او درباره امام حسین و واقعه کربلا است:

ای ظهیر از گور نقبی میزنم تا کربلا
می روم گریان به پابوس حسین تشنه لب

و

بس که چشم غم سرشکم ؛ بابلا آمیخته است
خاک من دارد شرف مانند خاک کربلا

دیوان ظهیر فاریابی؛ به اهتمام هاشم رضی، تهران ؛ بیتا صفحه ۱۸۷ و ۲۸۰


شیخ فریدالدین عطار نیشابوری

قتل وی را ۶۲۷ در خلال حمله مغولان به نیشابور گزارش کردهاند. او در مثنوی درباره امام حسین (ع) گفته است:

کیست حق را و پیمبر را ولی ؟
آن حسن سیرت، حسین بن علی

آفتاب آسمان معرفت
آن محمّد صورت و حیدر صفت

نُه فلک را تا ابد مخدوم بود
زان که او سلطان ده معصوم بود

قرَّه العین امام مجتبی
شاهد زهرا، شهید کربلا

تشنه، او را دشنه آغشته به خون
نیم کشته گشته، سرگشته به خون

آنچنان سر خود که بُرَّد بیدریغ ؟
کافتاب از درد آن شد زیر میغ

گیسوی او تا به خون آلوده شد
خون گردون از شفق پالوده شد

کی کنند این کافران با این همه
کو محمّد؟ کو علی ؟ کو فاطمه ؟

صد هزاران جان پاک انبیا
صف زده بینم به خاک کربلا

در تموز کربلا، تشنه جگر
سربریدندنش، چه باشد زین بتر؟

با جگر گوشۀ پیمبر این کنند
وانگهی دعوی داد و دین کنند!

کفرم آید، هر که این را دین شمرد
قطع باد از بن، ز فانی کاین شمرد

هر که در رویی چنین، آورد تیغ
لعنتم از حق بدو آید دریغ

کاشکی ای من سگ هندوی او
کمترین سگ بودمی در کوی او

یا در آن تشویر، آبی گشتمی
در جگر او را شرابی گشتمی

مولانا جلالالدین محمد بلخی

که حضرتش بینیاز از هر معرفیست. در کتاب مستطاب مثنوی معنوی ابیاتی به این شرح در باب واقعه کربلا دارد:

روز عاشورا نمیدانی که هست
ماتم جانی، که از قرنی بِهست

پیش مؤمن کی بود این قصّه، خوار؟
قدر عشق گوش، عشق گوشوار

پیش مؤمن، ماتم آن پاکْ روح
شهرهتر باشد ز صد طوفان نوح

چون که ایشان، خسرو دین بودهاند
وقت شادی گشت، بگسستند بند

سوی شادِرْوان دولت تاختند
کُنده و زنجیر را، انداختند

مثنوی معنوی، به تصحیح و چاپ نیکلسون، ج ۳، ص ۳۱۸٫

غزل معروف “کجایید ای شهیدان خدایی” نیز از سرودههای مولوی درباره شهدای کربلا است.


سیفالدین فرغانی

او از شاعران بسیار توانا و اساتید مُسَلم قرن هفتم است اما به دلیل مهاجرتی که از فرغانه در ماوراالنهر(محل تولد خود) به شهر آقسرا در نزدیکی قونیه در آسیای صغیر در ابتدای عمر داشته و به سبب انقطاع از مردم و گوشهگیری و زیر بار مدح حکام ظالم قرار نگرفتن و آزاده زیستن بیسایه ظالمی بر سر در همان شهر کوچک آقسرا
تا اخر عمر زیست و در گمنامی از دنیا رفت. از دلایل این مدعا که او شاعری بزرگ و استادی مسلم بوده است همین بس که او و حضرت عجل سعدی در همه عمر با هم مراودات و مکاتبه و مشاعره داشتهاند. او در همه عمر از مدح حکام سفله مغول که زمامداران این عصرند حذر داشته و دامن آلوده نکرده است. در عوض همانند سعدی به غزلسرایی
و سرودن اشعار موعظه و پند مشغول بوده است. همین گمنامی او و دور بودن او از مرکزیت فرهنگی ایران و عدم بازگشت دوباره او به وطن باعث شده که نامی از او در
تذکرههای شاعری نباشد. سیف اگر چه از اهل سنت بود اما علاقه شدیدی به اهل بیت و امام شیعه خاصه حضرت سید الشهدا دارد. او از قدیمیترین مرثیه سرایانیست که درباره امام حسین مرثیه (نوحه)سرودهاند.

سیف در مرثیهای بسیار دلنشین و روان با دیدی اخلاق مدارانه و نصیحت گونه ضمن پرداختن به واقعه عاشورا مردم را دعوت به اقامه عزا برای کشته کربلا میکند و گریستن
در حق او و مصیبت او را باعث نزول رحمت و بخشش گناهان میشمرد. او در ۷۱۰ در همان شهر آقسرا در گذشته و در همانجا مدفون است. مرثیه وی از دلنشینترین مراثی در زبان فارسی است.

ای قوم ! درین عزا، بگریید
بر کشته کربلا بگریید

با این دلِ مرده، خنده تا کی ؟
امروز، درین عزا بگریید

فرزند رسول را، بکشتند
از بهر خدای، را بگریید

از خون جگر، سرشک سازید
بهر دل مصطفی، بگریید

وَز معدنِ دل به اشکِ چون دُر
بر گوهر مرتضی، بگریید

با نعمت عافیت به صد چشم
بر اهل چنین بلا بگریید

دلخسته ماتم حُسینید
ای خسته دلان ! هلا بگریید

در ماتم او، خَمُش مباشید
یا نعره زنید، یا بگریید

تا روح که متَّصل به جسم است
از تن نشود جدا بگریید

در گریه، سخنْ نکو نیاید
من میگویم، شما بگریید

بر جور و جفای آن جماعت
یک دم ز سر صفا بگریید

اشک از پی چیست ؟ تا بریزید
چشم از پی چیست ؟ تا بگریید

در گریه، به صد زبان بنالید
در پرده، به صد نوا بگریید

نسیان گنه صواب نبود
کردید بسی خطا بگریید

تا شسته شود کدورت دل
یک دم نرسد صفا، بگریید

وز بهر نزول غیث رحمت
چون ابر ؛ گه دعا بگریید.
دیوان سیف فرغانی، تصحیح و کوشش دکتر ذبیح اللّه صفا، تهران ۱۳۴۱, ج ۱، ص ۱۷۷-۱۷۶


کمالالدین محمود خواجوی کرمانی

از غزلسرایان بنام سده هشتم است. وی معاصر الجایتو محمد خدابنده و پسرش ابو سعید بهادر است. او آثار فخیمی در اغلب قالبهای شعری، خصوصاً غزل دارد و مثنوی روضهالانوارش که به اقتفای حکیم نظامی گنجوی سروده شده در میان سایر مثنوی هـایش وجاهت خاصّ خود را دارد. در شـیعی بودن خواجوی کرمانی تردیدی نیست و قصایدی
که در مناقب اهل بیت علیهم السلام سـروده، شـاهـد صـادقـی بر این مدّعا است. وی در پایان این گونه قصاید، با شفیع قـرار دادن ذوات مـقـدّس مـعـصـومـیـن (ع)
و سـوگـندی که به حرمت آنان یاد میکند، اجابت خواستههایش را از درگاه خداوند خواستار میگردد. وفات او را ۷۵۳ ذکر کردهاند. او در غزلی که درباره امام حسین
سروده این گونه میگوید:

آن گوش وار عرش که گردون جوهری
با دامنی پر از گوهرش بود مشتری

درویش ملک بخش و جهاندار خرقه پوش
خسرو نشان صوفی و سلطان حیدری

در صورتش مبین و در سیرتش مبین
انوار ایزدی و صفات پیمبری

در بحر شرع لولوی شهوار و همچو بحر
در خویش غرقه گشته ؛ ز پاکیزه گوهری

اقرار کرد حر یزیدش به بندگی
خط باز داده روح امینش به چاکری

لب خشک و دیدهتر شده از تشنگی هلاک
وانگه طفیل خاک درش خشکی وتری

از کربلا بدو همه کرب و بلا رسید
آری همین نتیجه دهد ملکپروری

دیوان خواجوی کرمانی؛ به اهتمام احمد سهیلی خوانساری صفحه ۱۳۱


ابن یمین فریودی

سال وفات او را ۷۶۹ میدانند. او را پس از حکیم انوری، بزرگترین شاعر قـطـعـه سـرای پـارسـی زبان میدانند. او در زمینههای پندآموزی، اخلاقی و اجتماعی دارای
آثار منظوم ارزندهای است. وی هم عصر و همزمان با امیران حکومت سربهداران و مداح ایشان است. ابن یمین در میان تمام شعرا به این خصوصیت ممتاز است که مداحی های او از حکومت برخلاف مدایح شاعران دیگر نیست.
۱- آنکه سلاطین و حکام سربهداران همگی شیعه بودند
۲- آنکه ایشان موفق شده بودن ریشه حکومت رعبآور مغولها و لشگر قدرتمندشان را در هم بکوبند و طومارشان را به هم بپیچند.
۳- اینکه سلاطین سربهداران اهتمام خاصه به گسترش شیعهگری داشتند.
او شیعه اثنی عشری بوده و در جای جای دیوانش آثار ارادت به خاندان رسولالله پیداست. وی در سرودهای در ماتم سیدالشهدا میگوید:

شنیدم ز گفتار کارآگهان
بزرگان گیتی، کِهان و مهان

که پیغمبر پاکِ والا نَسب
محمّد، سرِ سَروران عرب

چنین گفت روزی به اصحاب خود
به خاصان درگاه و احباب خود

که چون روز محشر، درآید همی
خلایق، سوی محشر آید همی

منادی بر آید به هفت آسمان
که : ای اهل محشر! کران تا کران

زن و مرد، چشمان به هم برنهید
دل از رنج گیتی به هم درنهید

که : خاتون محشر، گذر میکند
ز آب مژه، خاکْتر میکند

یکی گفت کای پاکِ بیکین و خشم
زنان از که پوشند باری دو چشم ؟

جوابش چنین داد، دارای دین
ـ که بر جان پاکش، هزار آفرین !

که : فردا که چون بگذرد فاطمه
ز غم، جیب جان بر دَرَد فاطمه

ندارد کسی طاقت دیدنش
ز بس گریه و سوز و نالیدن

به یک دوش او بر، یکی پیرهن
به زهر آبِ آلوده، بهر حسن

ز خون حسینش، به دوش دگر
فرو هشته، آغشته دستار سر

بدین سان رود خسته، تا پای عرش
بنالد به درگاه دارای عرش

بگوید که : خون دو والا گهر
ازین ظالمان، هم تو خواهی مگر

ستم، کس ندیده ست از ین بیشتر
بدِه داد من ! چون تویی دادگر

کند یاد، سوگند یزدان چنان
به دوزخ کنم بندشان جاودان

چه بد طالع، آن ظالم زشتخوی
که خصمان شوندش، شفیعان اوی

اَلا ای خردمند پاکیزه رأی
به نفرین ایشان، زبان برگشای

وز آن، تو ز یزدان جان آفرین
بیابی جزایش، بهشت برین

جز این، پند منیوش اگر مؤ منی
بدین راه رو، گرنهتر دامنی

دیوان ابن یمین؛ به اهتمام حسین علی باستانی راد, چاپ ۱۳۴۴ صفحه ۵۹۰-۵۸۹


سلمان ساوجی

از بزرگترین شعرای سده هشتم هجری اسـت که معاصر و هم عصر خواجو و حافظ است. وی در ردیف بزرگترین قصیدهسرایان درجه اول زبان فارسی است. اورا شیعه اثنی عشری گفتهاند. او در مرثیت شهدای کربلا نیز قـصـیده شیوایی دارد. ابیات برگزیدهای از این قصیده سی و پنج بیتی را با هم مرور میکنیم. سال وفات او را ۷۷۸ ذکر کردهاند.

خاک، خونْ آغشته لبْ تشنگان کربلاست
آخر ای چشم بلابین ! جوی خونبارت، کجاست ؟

جز به چشم و چهره، مسپَر خاک این ره کآن همه
نرگس چشم و گل رخسار آل مصطفیست

ای دل بیصبر من ! آرام گیر اینجا، دمی
کاندرینجا منزل آرامِ جان مرتضیست

ای که زوّار ملایک را، جنابت مقصدست
وی که مجموع خلایق را، ضمیرت پیشوا است

در حقِ باب شما آمد: عَلی بابُها
هر کجا فصلی درین بابست، در باب شماست

هر کس از باطل، به جایی التجایی میکند
زان میان، ما را جناب آل حیدر مُلتَ جیست

کوری چشم مخالف، من حسینی مذهبم
راه حق این است و، نتوانم نهفتن راه راست

ای چو دریا خشکْ لب، لب تشنگان رحمتیم
آب رویی دِه به ما کآب همه عالم، تو راست

جوهر آب فرات از خون پاکان گشت لعل
این زمان، آن آب خونین همچنان در چشم ماست

یا امامَالمتَّقین ! ما مفلسان طاعتیم
یک قبولت، صد چو ما را تا ابد برگ و نوا است

یا امامَالمسلمین ! از ما عنایت وامگیر
خود تو میدانی که سلمان بنده آل عباست

نسبت من با شما اکنون، درین ابیات نیست
مصطفی فرمود: سلمان هم ز اهل بیت ماست

دیوان سلمان ساوجی؛ به اهتمام منصور مشفق, چاپ ۱۳۳۶ صفحه ۴۲۳-۴۲۶


خواجه شمسالدین محمد حافظ

حضرتش بینیاز از معرفی ماست. ؛ وفات او را ۷۹۱ گفتهاند. برخی معتقدند که او در غزلی که با مطلع «زان یار دلنوازم شکریست» با شکایت در نهایت مهارت و زیبایی غزلی عاشورایی گفته است. آنجا که سروده سرها بریده بینی بیجرم و بیجنایت مرادش سر مبارک امام است و گوشه چشمی به حادثۀ کربلا داشته است.


بابافغانی شیرازی

چهره ممتاز شعر دوره تیموری است که سبک او سالها توسّط غزلسرایان سده دهم، تقلید میشده است. حتّی برخی از محقّقان طرز سرایش مبدعان سـبـک و مکتب وقوع را در ابتدای امر، متاثّر از شیوه سرایش وی در اشعارش دانستهاند. زمان فوت وی به روشنی معلوم نیست. وی در سرایش مراثی نیز یَد طولایی داشته است.

هر گل که بر دمید ز هامون کربلا
دارد نشان تازه مدفون کربلا

پروانه نجات شهیدان محشرست
مهر طلا ببین شده گلگون کربلا

در جستجوی گوهر یکدانه نجف
کردم روان دو رود به جیحون کربلا

نیل ست هر عاشور به بیت الحزن روان
از دیدههای مردم محزون کربلا

در هر قبیله، از قِبَل خوان اهل بیت
ماتم رسیدهای شده مجنون کربلا

بس فتنهها که بر سرِ مروانیان رسید
وقت طلوع اختر گردون کربلا

بردند داغ فتنه آخرْ زمان به خاک
مرغانِ زخم خورده مفتون کربلا

گرگان پیر، دامن پیراهن حسین
ناحق زدند در عرق خون کربلا

خونابه روان جگر پاره حسین
در هر دیار سر زده بیرون کربلا


محتشم کاشانی

سال وفات وی را ۹۹۶ میدانند. باید وی را قافلهسالار کاروان شعر عـاشـورا دانست، زیرا مرثیه دوازدهبندی «باز این چه شورش است» وی با تأثیر شگرفی که بر شاعران
چهار سـده اخـیـر داشـتـه، مـوجـبـات غـنـای کـمـّی و کـیـفـی شـعر عاشورا را فراهم ساخته و به دلیل اقبال بیسابقه از این اثر فاخر و ماندگار، نام محتشم و
ترکیب بـنـد عـاشـورایـی او بـا فـرهنگ عاشورا گره خورده است. بهترین توصیف تنها میتواند بازخوانی ترکیب بند معروف او باشد که ما به جهت طولانی بودن این ترکیب
بند تنها به ذکر ابیات اول هر بند بسنده میکنیم.

۱-

باز این چه شورشست که در خلق عالمست ؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتمست؟

۲-

کشتی شکست خورده طوفانِ کربلا
در خاک و خون تپیده میدانِ کربلا

۳-

کاش آن زمان، سُرادق گردون نگون شدی
وین خرگه بلندْ ستون، بیستون شدی

۴-

بر خوان غم، چو عالمیان را صلا زدند
اول صلا به سلسله انبیا، زدند

۵-

چون خون ز حلق تشنه او، بر زمین رسید
جوش از زمین به ذِروه عرش برین رسید

۶-

ترسم جزای قاتل او، چون رقم زنند
یکباره، بر جریده رحمت قلم زنند

۷-

روزی که شد به نیزه، سرِ آن بزرگوار
خورشید، سر برهنه برآمد ز کوهسار

۸-

بر حربگاه، چون ره آن کاروان فتاد
شور و نشو، واهمه را در گمان فتاد

۹-

این کشته فتاده به هامون، حسین توست
وین صیدِ دست و پا زده در خون، حسین توست

۱۰-

کای مونس شکسته دلان، حال ما ببین
ما را غریب و بیکس و بیآشنا ببین

۱۱-

خاموش محتشم! که دل سنگ، آب شد
بنیاد صبر و خانه طاقت، خراب شد

۱۲-

ای چرخ ! غافلی که چه بیداد کردهای؟
وَز کین، چها درین ستم آباد کردهای.

پـس از مـحـتـشـم شـعـرای بـسـیاری به تقلید یا به استقبال از شاهکار عاشورایی وی به سرایش شعر عاشورایی روی آوردند و در قالبهای مثنوی، قـصـیـده، قطعه، غزل، رباعی و دوبیتی به بازآفرینی مراثی واقعه کربلا در شعر خویش پرداختند. از این زمان به بعد یعنی تقریباً از پس از محتشم, سبک هندی در شعر فارسی پا میگیرد سبکی
که مهمترین وجه تمایز آن از سایر سبکهای شعری فارسی تصویری بودن آن است. به خاطر اینکه این مقال به درازا کشیده شده ما از میان تمام شاعران سبک هندی تنها به صائب و بیدل میپردازیم و پس از ارائه نمونه آثار ایشان بحث را به اتمام میرسانیم.


صائب تبریزی

یکی از دو چهره شاخص سبک هندیست. او بیشتر به تک بیت هایش در اذهان شعری مردم زنده است، اما غزلیات بسیار حائز توجهای دارد. سال وفات وی را ۱۰۸۱ ثبت کردهاند.
او در یکی از قصایدش درباره امام حسین و حادثه عاشورا سروده است:

چون آسمان کند کمر کینه، استوار
کشتی نوح، بشکند از موجه بِحار

لعل حسین را کند از مهر، خشکْ لب
تیغ یزید را کند از کینه، آبدا

خون شفق، ز پنجه خورشید میچکد
از بس گلوی تشنه لبان را دهد فشار

پور ابوتراب، جگرگوشه رسول
طفلی که بود گیسوی پیغمبرش، مهار

لعل لبی که، بوسه گه جبرییل بود
بی آب شد ز سنگدلیهای روزگار

عیسی در آسمان چهارم، گرفت گوش
پیچید بس که نوحه درین نیلگون حصار

نتوان سپهر را به سر انگشت برگرفت
چون نیزه بر گرفت سرِ آن بزرگوار؟

در ماتم تو، چرخ به سر کاه ریختهست
این نیست کهکشان که ز گردون شد آشکار

چون خاک کربلا نشود سجدهگاه عرش ؟
خون حسین ریخت بر آن خاک مشکبار

صائب ! از ین نوای جگر سوز لب ببند
کز استماع آن، جگر سنگ شد فِکار


میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی

او به همراه صائب تبریزی دو چهره درخشان سبک هندی را به خود اختصاص دادهاند. برخی او را در خیال پردازیها و تصویرسازیهایش, آفرینش مضمون و خلق ترکیبات بدیع
, چیره دستتر از صائب نیز میدانند. او اهل سنت بوده اما در برخی از اشعارش درباره حضرات معصومین گوی سبقت را از بسیاری از شاعران شیعی نیز ربوده است. بعنوان
شاهد مثال به این غزل بیدل که درباره امام حسین با مهارت تمام سروده است بنگرید!

سایه دستی اگر ضامن احوال ماست
خاک ره بیکسیست کز سرِ ما بر نخاست

دل به هوی بستهایم، از هوس ما مپرس
با همه بیگانه است آن که به ما آشناست

داغ معاش خودیم، غفلتِ فاش خودیم
غیرْ تراش خودیم، آینه از ما جداست

آن سوی این انجمن نیست مگر وهْم و ظن
چشم نپوشیدهای، عالم دیگر کجاست ؟

دعوی طاقت مکن تا نکشی ننگ عجز
آبله پای شمع، در خور ناز عصاست

گر نیی از اهل صدق، دامن پاکان مگیر
آینه و روی زشت، کافر و روز جزاست

صبح قیامت دمید، پرده امکان درید
آینه ما هنوز شبنم باغ حیاست

در پی حرص و هوس سوخت جهانی نفس
لیک نپرسید کس : خانه عبرت کجاست ؟

بس که تلاش جنون، جام طلب زد به خون
آبله پا، کنون کاسه دست گداست

هستی کلفَتْ قفس، نیست صفا بخش کس
در سرِ راه نفس، آینه بختْ آزماست

قافله حیرت ست موج گهر تا محیط
ای املْ آوارگان ! صورت رفتن کجاست ؟

معبد حسن قبول، آینه زارست و بس
عِرض اجابت مبر، بینفسیها دعاست

کیست درین انجمن محرم عشق غیور؟
ما همه بیغیرتیم، آینه در کربلاست

بیدل ! اگر محرمی رنگ تک و دو مبر
در عرق سعی حرص خفَّت آب بقاست

کـلیـّات بـیـدل دهـلوی، بـه اهـتـمـام حـسـیـن آهـی، بـه تـصحیح خال محمّد خسته، خلیل اللّه خلیلی، ص ۲۸۹٫

در پایان با توجه به آنچه گذشت دیدیم که سرایش واقعه کربلا و فاجعه ظهر روز دهم تنها مختص به شاعران شیعی نبوده و نیست و شاهد بودیم که شاعران آزادهای حتی از اهل سنت نیز از حسینبن علی سرودند.

نقل از : سایت سازمان تبلیغات اسلامی

دیدگاهتان را بنویسید