بهاریه های نوروزی فرخی ز باغ ای باغبان ما را همی بوی بهـار آید کلید باغ ما را ده که فردامان به کار آید کلید باغ را فردا هـزاران خواستار آید تو لَختی صبر کن چندان که قُمری بر چنار …

بهاریه نوروزی از فرخی ادامه مطلب »

غزلی از حافظ الی یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها که÷÷عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها مرا در منزل جانان چه …

غزلی از حافظ ادامه مطلب »

هزار جهد بکردم که سِرِ عشق بپوشم, نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم. به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم, شمایل تو بدیدم نه عقل ماندُ نه هوشم. حکایتی ز دهانت به گوشِ جان آمد, دگر …

غزلی از سعدی ادامه مطلب »

  از زندگانیم، گِله دارد جوانیم شرمنده‌ی جوانی از این زندگانیم دارم هوای صحبت یاران رفـــــــــته را یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم گوش زمین به ناله‌ی من نیست آشنا مـــــــن طایر شکسته پَر آسمانیم گیرم که آب …

شهریار ادامه مطلب »